من دراين تاريکي فکر يک بره روشن هستم که بيايد علف خستگي ام را بچرد من دراين تاريکي امتداد تر بازوهايم را زير باراني مي بينم که دعاهاي نخستين بشر را ترکرد من در اين تاريکي درگشودم به چمنهاي قديم به طلايي هايي که به ديوار اساطير تماشا کرديم من در اين تاريکي ريشه ها را ديدم و براي بته نورس مرگ آب را معني کردم
سلام حالتون خوبه؟ممنونم از تشريف فرماييتون.
ابن متن هم خيلي جالب بود.استفاده كردم.
التماس دعا
يا علي
سلام
ياد آن حكايت بشر حافي كه امامش گفت: اگر بنده بود كه معصيت نمي كرد .. همين يعني او بنده نيست..
لذت بريدم
سلام مهربون
خوشحالم از آشنايي با شما و ممنونم از لطفتون در حق كلبه محقر نيما.
وبلاگ شما قطعا جالبتر و پرمحتواتر از وبلاگ من هست. بعضي از مطالبتون رو خوندم و ازشون خيلي لذت بردم. در هر حال از اينكه منو هم مورد لطف قرار داديد سپاسگذارم.
دوست دارم باز هم رد پاي محبت شما را در وبلاگ سرمايه هاي دل ببينم.
موفق باشيد
راستي..
دورازديار هم يه جورايي به خودم مياد..
سلام آسمان عزيز
حكايت جالب و تلنگر خيلي مفيدي بود
ممنون از حسن انتخابت
همشيه شاد باشي و خدايي
چه نكته زيبايي رو اشاره كرد.
ممنون كه سر زدي
سلام .
ممنون از حضورتون در لعل سلسبيل .
ان شالله اگر حافظه ياري كرد هر هفته يكشنبه ها مي يام اينجا .
موفق و مويد باشيد.