الهى سينهاى ده آتش افروز
درآن سينه دلى ، و آن دل همه سوز
هرآن دل را كه سوزى نيست دل نيست
دل افسرده غير از آب وگل نيست
دلم پُرشعله گردان ، سينه پُردود
زبانم كن به گفتن آتش آلود
كرامت كن درونى درد پرورد
دلى دروى درون دردو برون درد
دلم را داغ عشقى بر جبين نه
زبانم را بيانى آتشين ده
دلى افسرده دارم ، سخت بىنور
چراغى زو بغايت روشنى دور
بده گرمى دل افسردهام را
فروزان كن چراغ مردهام را