بنام خداوند بخشنده مهربان
شخصی شایعه ای درباره ای همسایه اش مدام تکرار کرد. در عرض چند روز همه محل داستان را فهمیدند . شخصی که داستان درباره او بود عمیقا آزرده و دلخورشد . بعدا شخصی که آن شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملا اشتباه می کرده . اوخیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند.
پیر خردمند گفت :" به فروشگاهی برو مرغی بخر و آن را بکش . سر راه که به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز ." آن شخص اگر چه تعجب کرد ، آنچه را به او گفته بودند انجام داد.
روز بعد،مرد خردمند گفت:"اکنون برو همه پرهایی که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور."
آن شخص در همان مسیر، به راه افتاد ، اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده. پس از ساعتها جستجو، باتنها سه پر دردست ، بازگشت.
خردمند پیر گفت :" می بینی؟ انداختن آنها آسان است اما بازگرداندنشان غیرممکن .شایعه نیز چنین است پراکندش کاری ندارد،اما به محض اینکه چنین کردی دیگر هرگز نمی توانی کاملا آن را جبران کنی.
آرشیو
روز پدر
..... کجا خالقی به این مهربونی پیدا میشه؟؟؟؟
تعالی اندیشه در مادر
باز آفرینی
سال نو
[عناوین آرشیوشده]