بنام خداوند بخشنده مهربان
شکایت دارم از قلبی که سنگ است |
بواسواش همی بیچاره رنگ است |
بخود بینی گرفتار و اسیر است |
بکوی زشت خوئی او امیر است |
پناه از دیده ای کز گریه دور است |
برای دیدن روی تو کور است |
الهی تکیه ام جز قدرتت نیست |
مرا حولی بغیر قوتت نیست . |
پی نوشت ا: شاعر گمنام است .
بنام خداوند بخشنده مهربان
حضرت امام صادق ‹‹علیه السلام ›› فرمود : حضرت موسی بن عمران ‹‹ علیه السلام ›› یاران خود را موعظه می کرد، ناگهان مردی از میان جمعیت برخاست و گریبان خود را چاک زد! خداوند تبارک و تعالی به موسی وحی فرستان که :
‹‹ ای موسی به این مرد بگو نمی خواهد پیراهن خود را پاره کنی اگر راست می گویی قلبت را برای من چاک بده ! ››
مرحوم صدوق "رضوان الله تعالی علیه" از رسول مکرم اسلام "صلی الله علیه و آله " روایت می کند که شعیب پیامبر " علیه السلام " از عشق به خدا آنقدر گریست تاکورشد. خداوند تبارک و تعالی چشمش را به او بازگردانید.
باز آنقدر گریست که کور شد ، پس خدای متعال چشم اورا به او باز گردانید. باز آنقدر گریست تا گور شد، خداوند چشم او را به او بازگردانید. چون بارچهارم شروع به گریستن کرد خدا تعالی به او وحی کرد ای شعیب تا کی چنین خواهی کرد و به گریه ات ادامه خواهی داد؟ اگر این گریه از ترس آتش است من تورا به آتش نسوزانم واگر از شوق بهشت است بهشت را بر تو مباح کردم ، عرض کرد :" خدای من و آقای من تو میدانی که من نه از بیم آتشت گریستم ونه به شوق بهشتت ؛ ولکن محبت تو بردلم سخت جایگزین شده است واگر این حالت ادامه یابد دامن صبرو شکیب را از دست خواهم داد مگر آنکه به دیدارت برسم . "(1)
دل سراپرده محبت اوست |
دیده، آیینه دار طلعت اوست |
|
|
(1) علل الشرایع ص57
بنام خداوند بخشنده مهربان
ای خدا شرمنده ام از کثرت احسان تو |
شرم بر شرمم فزاید چون کنم عصیان تو |
گرببخشایی گناهان مرا از فضل خود |
آب گردم از خجالت بر در غفران تو |
ور حساب من کنی ای وای من ای وای من |
کی تن و جان من آرد طاقت نیران تو |
|
فیض کاشانی |
بنام خداوند بخشنده مهربان
در یک طرح همگانی، بسیار زیبا وفراخوان وشوری عاشورایی به دعوت جناب آقای ..... مدیر وبلاگ امان از غروب روز دهم فراخوانده شده ام.
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
عالم زنان نیز چون عالم مردان ، آسمانی دارد ، خورشیدی ، ماهی و ستارگانی . خورشید این آسمان، بی تردید زهرا(س) است. وماه این آسمان زینب(س) ،
بیان شخصیت او دفتری می طلبد و به وسعت گیتی و مرکبی به میزان دریا .
مادری ، اوج مقام زنانگی است و زینب ، سد ره نشین مرتبه مادری است.
زینب (س) درعاشورا مادرهمه جوانان است و تیمارگر تمامی مجروحان وغمخوارهمه کشتگان. نه فقط علی اکبر(ع) و قاسم و علی اصغر و عبدالله و هر نوجوانی و کودکی که درخاک عاشورابه خون می غلتد، زینب (س) را مادرانه، بالای سر خویش می بیند و آخرین ره توشه مهر را برای سفراو می ستاند. با نوای آرام بخش می گوید :
پسرم ! نازنینم! پاره جگرم!
زینب (س) ، دو فرزند داشت به نامهای "عون"و"محمد" ، که هردو را به میدان کربلا آورده است، زمانی که دوجوان ، دو سرو، دو صنوبر، دو ماهی برخاک می تپند، اما حضور هیچ دست مادرانه ای را حس نمی کنند که از این سو به آن سویشان کند ، غبار از چشمانش بگیرد،خون ازچهره هایشان کناربزند.
شگفتا ! زینب(س)حاضر، زینب ناظر، زینب مادر کجاست؟ مگر ندیده است فرو افتادن این دو نخل را؟ چرا مادری نمیکند؟ چرا رخ نمی نماید؟ پس کجایی زینب؟
زینب (س)از شکاف خیمه ها نگاه میکند، مگرصحابی نیستند؟ مگر هاشمی نیستند؟ زینب کجایی؟ زینب به دنبال این دوپیشکش کوچک ،هدیه به پیشگاه برادر، به درگاه امام ، دل برادر را سوزندان و اندوه اورا برانگیختن و ازحال وروز قربانی خود پرسیدن را شرط ادب نمی داند.
او نیامد اما غباری برپاست . این غبار اسب حسین (ع) است که بی تاب به سوی این دوجنازه پیش می تازد و ،چون شاهین که بی قراراز آسمان اسب فرو می اید و دو بالش را بستراین دوسرو می کند حسین (ع) است.
هدیه های خواهر را در آغوش می فشارد و با اشکهایش غبار از چهره جوانهایش می شوید.
و این بار حسین (ع) که در گوش آنان می گوید:"پسرم !عزیزم!دردانه ام!پاره جگرم! "
زینب (س) است که پس از به قتلگاه افتادن خورشید ، در آسمان تیره جهان درخشید ، تا مسیر بی جهت و طریق، تاریک و راه ، بی رهرو نماند
او سالار کاروانی است که بایک کربلا مصیبت و بی مرد با یک بیماربه همراه زنان و کودکان پای در عرصه اسارت گذاشت برای کاروانی که چندین روز برای او چون عمری گذاشته است و این عمر جز خون ، جز مصیبت، جز عطش ، جز بلا وتوهین و تحقیر ندیده است و با خطبه های آتشین خود کاخ ظلم وستم یزید را درهم شکست .
سلام برزنیب (س) ام المصائب.
پی نوشت 1:سوال مطرح شده به طور کامل و جامع: با کدامیک از شهدا یا حماسه سازان عاشورایی انس و الفت بیشتری دارید؟ به کدامیک ارادت بیشتری میورزید؟ راحت بگویم با کدامشان بیشتر حال و عشقبازی میکنید؟ کدامیک بیشتر اشکتان را در میآورند؟ فرقی هم نمیکند چه آنانکه به شهادت رسیدند چه آنانکه به اسارت. کاروان حسین علیهالسلام عصاره فضائل مخلوقات زمان بود، در آن نیز از هر صنف و فرقهای یافت میشود و بهراحتی میتوان با یک یا چندی از ایشان ارتباط روحی و باطنی برقرار نمود. از آن غلام سیاه حضرت گرفته تا حر، از حبیب گرفته تا زُهیر، از طفل رضیع گرفته تا قاسم و اکبر و عباس علیهم السلام، از سه ساله تا ام المصائب زینب الصبور و تا خود امام علیهم السلام. نام یکی را ببرید و بنویسید که چرا-البته برای حب قلبی به سختی دلیل عقلی میتوان آورد-. در صورتی هم که مقدور است کمی در باب خصوصیت شخصیت مورد نظرتان بنویسید. در پایان نیز از ده نفر از شیعههای محب و پای کار دعوت به عمل آورید. ان شاءالله که ریا نمیشود و باعث شود در این دو ماهه لااقل کمی بیشتر با شخصیتهای عاشورایی از این طریق آشنا شویم.
بنام خداوند بخشنده مهربان
شخصی شایعه ای درباره ای همسایه اش مدام تکرار کرد. در عرض چند روز همه محل داستان را فهمیدند . شخصی که داستان درباره او بود عمیقا آزرده و دلخورشد . بعدا شخصی که آن شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملا اشتباه می کرده . اوخیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند.
پیر خردمند گفت :" به فروشگاهی برو مرغی بخر و آن را بکش . سر راه که به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز ." آن شخص اگر چه تعجب کرد ، آنچه را به او گفته بودند انجام داد.
روز بعد،مرد خردمند گفت:"اکنون برو همه پرهایی که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور."
آن شخص در همان مسیر، به راه افتاد ، اما با نا امیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده. پس از ساعتها جستجو، باتنها سه پر دردست ، بازگشت.
خردمند پیر گفت :" می بینی؟ انداختن آنها آسان است اما بازگرداندنشان غیرممکن .شایعه نیز چنین است پراکندش کاری ندارد،اما به محض اینکه چنین کردی دیگر هرگز نمی توانی کاملا آن را جبران کنی.
«بنام خداوند بخشنده مهربان»
انسان صالحی به بازار رفت تا بنده ای بخرد .
غلامی نزد او اوردند پرسید:چه نام داری؟ غلام گفت:آنچه تو نامی.
پرسید:چه خوری؟ غلام گفت:آنچه تودهی.
پرسید:چه پوشی؟ غلام گفت:آنچه تو مرا پوشانی
پرسید: چه کنی؟ غلام گفت:من بنده ام مرا با اختیار و فرمان چه کار
آن صالح با خود اندیشیدکه آیا تو هرگز در یک لحظه خدا را این گونه بندگی نمودی؟
*******************************************************
ت1-شنبه هر هفته به روزم
محرم،
ماه ایثار و از جان گذشتگی است!
ماه عشق و شور و فریاد است!
ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست!
ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است.
سلام بر حسین (ع)
فرارسیدن ایام سوگواری سالارشیهدان را تسلیت عرض می کنم.
هُرم سوزان کویر، بر خستگی کاروانیان نیشتر می زند و بدن های خسته آن ها را می آزارد. خورشید غروب دوم محرم، آرام خود را در تنگنای افق جای می دهد. کاروان بر سینه تفتیده بیابان توقف می کند. صدایی می پرسد: این جا کجاست؟ پاسخ می آید: این جا کربلاست! آری، حسین (ع) به کربلا می رسد و دل کویر را در تب و تاب می اندازد. آسمان نیز، چهره در هم کشیده است. زمین بغض خود را فرو می خورد. فرات بی صدا اشک می ریزد و خارها خود را به دست نسیم گرم سرنوشت داده اند.
بنام خدوند بخشنده مهربان
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،
می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟.
بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اند.
یکی از دلایل هلاکت انسانها عجب و خودپسندی است . کسی که خودبین و خود پسند است اعمال نیکش در نظرش زیبا و والا جلوه می کند احادیثی نیز از ائمه معصومین (ع) نیز درنکوهش آن روایت شده است که ما به بیان چند نمونه از آن بسنده می کنیم.
در سفینه البحار از حسن بن جهم نقل شده که گفت از حضرت رضا (ع ) شنیدم که فرمود : در بنی اسرائیل عابدی بود که چهل سال عبادت خدا نمود وخداوند از او چیزی را قبول نکرد روزی نقس خودر خطاب قرار داد و گفت ای نقس سرکش قبول نشدن عبادات من نیست مگر از سرکشی تو. به او وحی شد که ای بنده من مذمت تو ازنقس خود در نزد من افضل است از عبادت چهل ساله تو.
ونیزعلی(ع) فرمودند :اولاد آدم را بافخر چه مناسبتی است زیرا او در ابتدا نطفه بی ارزش بود و عن قریب در میان قبر لاشه ای متعفن گردد .
اگر این عجب و خود پسندی به خاطر زیبایی است چه بسا که به یک تب از انسان این زیبایی گرفته می شود. یا به خاطر قدرت و زور وبازو است در اثر ابتلا به بیماری در یک لحظه جسمش به ضعف و ناتوانی دچار می شود. یابه مال و ثروتی است آنهم به حادثه ای از دست می رود یا دست به دست میگردد بدون هیچ زحمتی و موجب خشم پروردگار میشود یا اولادی که با همه سعی و تلاش والدین برای اسایش او ، باز انتظارش بیش از اینهاست.
علایق و دلبستگیهای دنیویی نباید در روحیه انسان آنقدر تاثیر بگذارد که باعث عجب و خود پسندی اوشود ویا او را وادار به تکبر و خودخواهی کند.
در سفینه البحار از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل شده که فرمودند دونفر یکی فاسق ویکی عابد وارد مسجد می شوند و چون از مسجد خارج می گردند عابد فاسق گردیده و فاسق عابد گردیده است. برای آنکه عابد در مسجد بعبادت خود عجب می ورزد و فاسق متوجه معصیت خود می شود و استغفار می کند.
حضرت صادق (ع) فرمودند : کسیکه از برای هیچ کس فضلی قائل نباشد دارای صفت عجب است.
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه فرمود گناهیکه تو را افسرده کند بهتر است پیش خدا از عبادتی که موجب عجب تو گردد.
در سفینه البحار از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند: خداوند به داود خطاب کرد بشارت ده گنه کاران را که اگر توبه نمایند گناهان آنها را بیامرزم و بترسان عبادت کنندگان را که در عبادت خود عجب نکنند زیرا هیچ بنده ای نیست که بعبادت خود عجب کند مگر اینکه هلاک شود.
اگر انسان به عبادتی که انجامش داده ببالد و درنفسش احساس بزرگی حاصل شود و خود را نیز بزرگ فرض نماید به معنای عجب است . اما اگر به عبادتی که انسان موفق به انجام دادن ان شده خشنود شود این به معنای عجب نیست . وقتی اظهار عبادتی که درخفا بجاد آورده شده اگر به منظور تشویق دیگران به این عمل باشد نه تنها مشکلی ندارد بلکه یکی از صفات مومن شمرده شده است.
در حدیثی از امام محمد باقر نقل شده است که فرمودند اگر از شما سوال کردند که به نماز شب و روزه مستحبی موفق می باشید نگوئید نه زیرا اگر اهل آن عبادت باشید و نگویید ، دروغ گفته اید ، بلکه بگویید خداوند ما موفق به این عبادت گردانیده است.
آرشیو
روز پدر
..... کجا خالقی به این مهربونی پیدا میشه؟؟؟؟
تعالی اندیشه در مادر
باز آفرینی
سال نو
[عناوین آرشیوشده]